زمزیران(سردشتنامه) نوشته و پژوهشهای محمدفاضل شوکتی
| ||
|
تاریخچه اموزش و پرورش پیرانشهر پژوهش ونگارش : محمد فاضل شوکتی عبدالرحيم امامي(مصاحبه در شب 09/09/1393)(29/11/2017 ميلادي) عبدالرحيم امامي فرزند سعيد امامي متولد سال 1313متولد نقده سال 1336 بخشنامه اي به اداره فرهنگ ابلاغ مي شود كسانيكه تصديق ششم ابتدائي دارند به اروميه مي روند و پس از گذرانيدن يك دوره بعنوان معلم به استخدام اداره فرهنگ وقت در ميآيند من در ان زمان در اول دبيرستان مشغول تحصيل بودم د سال 1336 رفتم به رضائيه و در دانشسراي كشاورزي اروميه مشغول به تحصيل شده و سال 1337 در مهاباد به استخدام اداره فرهنگ در آمدم در اداره فرهنگ مهاباد محل خدمت مرا پيرانشهر تعين نمودند(رياست اداره فرهنگ مهاباد در آن زمان بعهده آقاي : ------ بود كه بعدها بعنوان مديركل اداره فرهنگ استان اذر بايجان غربي انتخاب شدند ،فارس)من بعنوان عشاير قره پاپاغ خودم را معرفي كرده بودم و مي بايست در نقده استخدام شوم اما در مهاباد به من گفتند ما در پيرانشهر نياز داريم لذا محل خدمت مرا پيرانشهر تعين نمودند و من ا ز سال 1337 تا سال 1372 من در پيرانشهر خدمت نموده ام و اكنون بازنشسته شده ام . سال 1337 اداره فرهنگ پيرانشهر نمايندگي بود و زير نظر مهاباد اداره مي شد .مسئول نمايندگي آقاي كاملي بودند در آن زمان آقاي كاك آقا زاده در روستا خدمت مي كردند و بعد از آقاي كاملي دومين مسئول نمايندگي به آقاي حسن كاك آقازاده سپرده شد.اوليم مدرسه اي كه من در آن مشغول به خدمت شدم مدرسه چهار كلاسه وفائي واقع در خيبان پهلوي و قت روبروي اداره گمرك آن زمان كه اكنون ساختمان سپاه در آن قرار دارد مشغول به خدمت شدم.مدر سه وفائي چند ماهي بود كه توسط ارتش تاسيس شده بود و مدرسه مختلط بود مدير مدرسه آقاي : اميد فر اروميه اي بود تدريس پايه هاي اول و دوم مدرسه به من سپرده شد و ساير پايه ها را آقاي اميد فر اداره ميكرد ، در واقع ايشان هم مدير و هم معلم بودند و مدرسه ملك بوده و متعلق به اداره فرهنگ بود و فاقد پايه پنجم وششم بود (نام كنوني مدرسه: -------) برای خواندن ادامه مطلب به پیرانشهر نامه مراجعه فرمائید ادامه مطلب [ جمعه 24 آذر 1396برچسب:تاریخچه اداره آموزش وپرورش پیرانشهر,اداره فرهنگ پیرانشهر, عبدالرحیم امامی, طه شامخی محصل, محمد فاضل شوکتی, پیشینه اموزش وپرورش پیرانشهر, ] [ 10:52 ] [ محمد فاضل شوکتی ]
بسم الله الرحمن الرحيم ولا تحسبن الذين قتلو افي سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون قبرستان چهل شهيدان پيرانشهر به کوشش : محمدفاضل شوکتی مقدمه : تحقيق و پژوهش در خصوص تاريخ ديرين اين منطقه و استخراج وقايع تاريخي كاري است بس دشوار ، چرا كه منابع و مستندات تاريخ مربو ط به اين منطقه بسيار كم بوده و قصد از اين پژوهش مكتوب نمودن اخبار و مطالبي است كه سينه به سينه ازنياكان اين خطه به ما رسيده است و تحقيق و تفحص دقيق تر را به متخصصين و اهل فن رشته تاريخ مي سپارم ، بسياري از مطالب ذكر شده جاي نقد دارد شايد به تاكيد بتوان گفت اين مكتوب اولين اقدام در جهت نماياندن حوادثي باشد كه به شيوه ميداني انجام ميگيرد ، به ذعم بسياري از اهل ادب و قلم منطقه سلسله رواياتي كه در خصوص قبرستان چهل شهيدان انجام مي شود در حد شايعه بيشتر نيست و معتقدند كه منابع موثق قابل اطمينان جهت استنادي وجود نداردوليكن نگارنده اينطور فكر نمي كندو وجود قبرستاني با اين نام خود سندي محكم در اثبات حدوث حوادثي تاريخي در اين منطقه است ، يافته هاي خود را هر چند در حد حدس و گمان باشد متوب نموده و تقديم دوستداران اين خطه مي نمايم ، ديگرا مي توانند سطوري بر اين مطلب اضافه نمودن يا مطالبي را حذف نماين ، نقد عزيزان هر چه باشد به اطلاعات در خصوص اين موضوع كمك خواهد تمود . بر روي بسياري از تپه ها و كوهها، بر دامنه سربالائي ها، در دشت و دمن و حتي در كوچه و محله بسياري از شهرهاي كردستان ، مزار مردان نيكو كاري ديده مي شود كه بر روي مزارشان درخت كاشته شده يا پارچه هاي به رنگ سبز يا پارچه هاي رنگا رنگ ديگردي آويزان شده است واين مزارها يا مقابر كه در نزد مردم با احترام خاصي نگريسته مي شو در سراسر كردستان ديده مي شود و بيشتر اين مزارها متعلق و افراد نيكو كار يا متديني بوده كه در طول ايام زندگي خوش مشغول عبادت، آباداني و خدمت به مردم بوده اند وبعد از مر گ اين اشخاص مزارشان تبديل به زيارتگاه شده است. و اصطلاحا به شخص يا چاك مشهور شده اند. از اين دست مقابر و مزار . آرامگاهها به وفور در گوشه و كنار كردستان ديده مي شود كه براي هر كدام سرگذشت و تاريخچه اي از طريق مردم و ريش سفيدان سينه به سينه به ما منتقل شده است . كه صحت و يا سقم اين مطالب بر ما پپوشيده است ما انسانها مثل مداد رنگی هستیم شاید رنگ مورد علا قه یکدیگر نباشیم اما روزی برای کامل کردن نقاشیمان به دنبال همدیگر خواهیم گشت به شرطی که همدیگر را تا حد نابودی نتراشیده باشیم •بررسی عوامل موثر در بروز گسترش تخلفات اداری و روشهای کنترل آن در ادارات دولتی شهرستان پیرانشهر – دانشجو محمد حسینی- راهنما محمد فاضل شوکتی - سال تحصیلی 1388-1387 نیمسال اول تحصیلی 1390-1391 نیمسال تحصیلی 1391-1392 سال تحصیلی 1393-1394
بررسی عوامل موثر در بروز و گسترش تخلفات اداری و روش های کنترل آن در ادارات دولتی کلید واژه: فساد اداری، ادارات دولتی، شهرستان پیرانشهر
ادامه مطلب شمه ای از زندکی ماموستا عبدالله قاسمیانی به قلم محمد فاضل شوکتی مرحوم استاد ماموستا عبدالله قاسمیانی در سال 21/01/1304شمسی در یک خانواده روحانی متولد شد. انمرحوم در زمان طفولیت و نوجوانیدر نزد علما محلی مانند حاج ملا عزیز واعظی ،و ماموستاسید هاشم و ماموستا ملا عثمان کتابهای اولیه را خواند و چون به سن جوانی رسید مانند سایر طلاب دینی نزد علمای فاضل انزمان کسب تحصیل نمود . در سال 1328 و نزد علمای طراز اول مانندآقای مجدی در مهاباد و ایرین در سسندج به تحصیل ژرداخت در سال 1339 در دانشکده حقوق دانشگاه تهران ثبت نام و به تحصیل می پردازد استادان دانشگاه تهران فراست و قدرت درک و شایستگی او را در می یابند و در ظرف مدت سه سال لیسانس حقوق را از دانشکده حقوق دانشگاه تهران اخذ می نماید وایشان در طول ایام زندگی از دوران سخت زندگی دانشجوئی یاد می نمودندکه با مشکلات ز یادی زندگی را گذرانده است و به سختی موفق به تهیه کرایه منزل و پرداخت هزینه آب و برق و بوده اند .در سال 1324 پس از مراجعت به سردشت در آموزش و پرورش استخدام می شود .و در اثنا ی خدمت ایشان از طرف ریاست آموزش و پرورش مها باد و دانشگاه تبریز دعوت به تدریس می شوند و ایشان به دلیل علا قه وافری که به خد مت به همشهریان در زادگاهش خود شهر سردشت داشتند این پیشنها دها را قبول نمی نمایند.و از طرفی قضاوت امور محلی و امام جمعه و جماعت مسجد جامع سردشت می شوند و اولین امام جمعه بعد از اننقلاب بودند. ایشان در تاریخ 29/07/1370 در شهر سردشت دعوت حق را لبیک گفته و در گورستان شهر خود سردشت به خا ک سپرده می شوند. در حال حاضر مسجدی در محله دار بروی سردشت که زمین آن از طرف روانشاد به مسجد اهدا شده بنام ایشان نام گذاری شده است حاج مصطفی نقیب در کتاب یا دها و خا طره ها در خصو ص انگیزه ادامه تحصیل خود اینگونه نقل می کند : بعد از نه سال آقای نقیب موفق به دریافت دانشنامه لیسانس می شود و ماموستا قاسمیانی ضمن اظهار خوشحالی و تبریک دست نوشته فوق را که مانند سندی نزد خود نگه داشته بود برای آقای نقیب ارسال و این شعر را می سراید و برای ایشان می فرستد : ای نقیب که سالهای دراز بارک الله که چون رجال دلیر
برای تهیه این مطلب از منابع زیر استفاده شده است :
توجه : خواهشمند است در نقل مطالب و عکسهای ، این وبلاگ منبع را قید نمائید :ذکر منبع علاوه بر آنکه رعایت اخلاق حرفهیی است، مسوولیت صحت مطالب را نیز بر دوش منبع آن میاندازد، ضمن اینکه ذکر منبع حتما باید در بازانتشار اخبار اختصاصی رسانههای دیگر نیز رعایت شود؛ زیرا حاصل تلاش، کار و بینش تهیه کننده آن مطلب است. [ جمعه 24 مرداد 1393برچسب:ملا عبدالله طالبانی+عبدالله قاسمیانی+محمد فاضل شوکتی+مصطفی نقیب+ حاج مصطفی نقیب+اولین لیسانس سردشت+علی قاسمیانی+ فاضل قاسمیانی+ قاسم قاسمیانی, ] [ 10:8 ] [ محمد فاضل شوکتی ]
معنی زندگی درسردشت مرگ نبود سوغاتی اش گاز خردل نبود! تقدیم به شهدا و جانبازان هفت تیر سردشت محمد فاضل شوکتی ششم تیر ماه سال 1393 ، پیرانشهر، محمد فاضل شوکتی [ جمعه 6 تير 1393برچسب:سردشت,مقالات,محمد فاضل شوکتی, بمباران شیمیائی, 27 سالگرد بمباران شیمیایی,بمب های میکروبی, نسل کشی, ژِینو ساید, زمزیران,اولین شهر شیمیائی جهان,, ] [ 11:41 ] [ محمد فاضل شوکتی ]
در باره اولین های پیرانشهر چه می دانیم ؟ محمد فاضل شوکتی ملتی که عزت خود را فراموش کند به خواب سنگین می رود . و ملت در خواب کاملا بی آزار می شود وظیفه تاریخ به همین مختصر یعنی نقل و ضبط وقایع منحصر نیست . وظیفه دیگری برای خوانندگان تاریخ و نه خود تاریخ قائل شده اند و آن تجربه اندوزی از حوادث است به این معنی که دوباره کاریهای گذشته از بین برود،در واقع همه قبول دارند که مقصود از علم تاریخ پند و اعتبار است.و به قول مورخی غرض از تاریخ آگاهی از احوال گذشتگان و فایده آن پند یافتن و به دست آوردن تجربه به وسیله آگاهی بر تغییرات زمان ودر واقع عمر دوباره است این تعریفها شاید اهمیت تاریخ را تا حدودی روشن کند ،اما باز جوابگوی این ایراد نیست که در این روزگار علم و دانش که هر لحظه اش برای ملتها گرانبها ست نباید هفته ای چند ساعت وقت را بر ای خواندن تاریخ از بین ییریم.اگر هم هدف تاریخ را آگاهی از روزگار گذشتگان بدانیم خیلی خواهند گفت بسیاری از گفته هایی که به نام تاریخ گفته می شود با حقیقت جور در نمی آید وامروز جز اینکه وسیله ایراد و سرگرمی این و آن باشد چیز دیگری نیست.اما همه اشکالاتی که برشمردیم ارزش تاریخ را از بین نمی برد .رسالتی که تاریخ به عهده دارد بسیار بالاتر از اینهاست. "تاریخ تنها مایه سرگرمی ملتها نیست.تاریخ سازنده ملتهاست.". تاریخ تنها یاد بعضی زد و خوردها و شیوه زندگی پادشاهان نیست.آنچه در یک سرزمین می گذردهمه پیکره های تاریخ هستند:دین-مذهب-موسیقی-سیستم کشاورزی- آداب و رسوم-خلقیات و روحیات و ....ریشه تاریخ بر آنست که از فراز همه این رویدادها بر سرزمینی می نگرد و با بخشیدن نیرو وسرمایه –همچون اشعه آفتاب-مردم سرزمینی را نیرو و توانایی می بخشدتا زندگی داشته باشند و بسازند و بخورند و بخورانند و گلیم خود را از آب بکشند.این تاریخ است که مردمان را دگرگون می کند و دگرگونیها را سیر آب می کند ودرس عبرت به بندگان می بخشد.همه گفته های بالا این برهان های ریشه ای برای خواندن تاریخ را بیان میکند .تاریخ را از جهات گوناگون مورد بررسی قرار دهیم.وبه تاریخ به دید تعصب نگاه نکنیم چه بسا بسیاری از رویدادها آن گونه که می خوانیم نباشد ویا دست کم ریزه کاریهایش آن نباشد که میخوانیم و می شنویم. این را هم بدانیم تاریخ هر چه باشد خواندنش ما را سر شوق می آورد و در سکوت شبها نکته های نغزش چه بسا افسانه ای بیش هم نباشد چراغی فرا رویمان می گذارد. ملتی که تاریخ گذشتگان و اسباب ترقی و تنزل خود را نداند کودکی را ماند که پدر و مادر خود را نشناسد اگر انسانی تاریخ یا گذشته خود را بیاد نیاورد بدین معنی استکه هیچ آموزه ای از گذشته در سر ندارد؛ بنابراین در هر سن و سالی که باشد بسیار کودکانه تر از آن رفتار میکند. چنین انسانهائی را در جامعه عقب مانده ذهنی و یا حتی دیوانه مینامند. حال در یک مقایسه ساده و روشن باید گفت آن کشور و مردمی هم که از گذشته یا تاریخ خود اطلاعی ندارند و یا دانش اندک و ناقصی دارند، دچار همین حالت شده اند. دولتهای جهان تماما حکومت کرده و فرهنگ میسازند تا از آن به نفع خود استفاده کنند: ولیکن ما از تاریخ پر افتخار خود بی اطلاعیم ، نه تنها خود به ثبت و ضبط تاریخ نیاکان اقدام نمی کنیم به کسانی هم که به این مهم می پردازند می خندیم !!!!!! ملتی که عزت خود را فراموش کند به خواب سنگین می رود . و ملت در خواب کاملا بی آزار می شود . پس بخوانید و بدانید و بنویسید یا به کسانی که به جای شما می نویسند کمک کنید نوشته هایشان را نقد کنید و خوشان را تخریب نکنید .همین و بس ............... فرزندان ما از تاریخ این دیار باید بدانند . اولین های پیرانشهر در مورد شهر تان چه اطلاعاتی دارید؟ تا چه اندازه ای از تاریخ و گذشته پیرانشهر مطلع هستید ؟ اولین شهر دار پیرانشهر ملا سید عبدالله محمودی . اولین رئیس اداره آموزش و پرورش پیرانشهر (نمایندگی آموزش و پرورش) آقای کاک آقا زاده (مهابادی) . اولین رئیس آموزش و پرورش بومی عبدالرحیم بهزادی اولین رئیس ثبت احوال : خلیل معروفیانی معروف به میرزا خلیل اولین فرماندار پیرانشهر آقای طهماسبی اولین پزشک بومی دکتر سید علی سید احمدی اولین راننده اتوبوس پیرانشهر محمد بهزاد اولین مدرسه تاسیس شده در پیرانشهر مدرسه وفائی اولین مسجد تاسیس شده در پیرانشهر مسجد جامع اولین گاراژ مسافر بری میر حبیب اولین گاراژ باربری: علی بهزادی اولین زن عضو شورای شهر : خانم فاطمه بهزاد اولین مرد عضو شورای شهر میرزا علی بازیان اولین سینما توسط آقای ستار زاده که بهائی بود تاسیس شد اولین روستای دارای برق روستای گزگسک پیران(گزگسکی شیخی) اولین دفتر خانه اسناد رسمی پیرانشهر دفتر خانه ازدواج و طلاق شماره 10 مرز خانه (قاضی محمد ملا احمد زاده) اولین معلم زن : خانم مریم حبیب پناه اهل اشنویه اولین مهندس : مهندس فتاح عزیز اقدم اولین امام جمعه قبل از ملا دو نخور( ماموستا ملا احمد سلیمی): ------------ اولین معلمین پیرانشهر:مصطفی رحیم زاده اولین دندانساز پیرانشهر: رحمن آسمند اولین رنگ رز (نقاش) پیرانشهر: رستمی از اهالی آذری نقده مقیم پیرانشهر اولین نانواخانه واقع در پادگان پسوه نانوائی دریائی اولین نانواخانه شهر پیرانشهر : واقع در خیابان امام آذر ، عثمانی اولین عکاس پیرانشهر : شاهرخ برقی بهائی (عکاسی ساکو) اولین حلبی ساز پیرانشهر: استاد قادر جلالی (مهابادی) اولین لحاف دوز پیرانشهر:عبدالله مجرومی اولین تزریقات و پانسمان پیرانشهر: میرزا علی میرزائی مشهور به علی آقا اولین تزریقات و پانسمان بومی پیرانشهر: خدر میوژ مسن ترین ورزشکار پیرانشهر و ایران : عبدالله ریواز اولین بخشدار پیرانشهر : آقای سپهر اولین آسیاب (ئاشی ئاوری) پیرانشهر : ئاشی حاجی سید شامه (سید شامه سید احمدی)به آدرس ، خیابان سید قطب شرقی فعلی اولین خیابان پیرانشهر خیابان پهلوی (امام ره فعلی) اولین شرکت نفت پیرانشهر : میرزا حسن رحیم زاده اولین خیاط کت شلوار دوز پیرانشهر : میرزا حسن شریف زاده اولین کتابفروشی پیرانشهر: محمد رضا افشاری (آذری) اولین عریضه نویس پیرانشهر : میرزا قاسم اوطمیشی مالکین پیرانشهر : مرحوم کاک حسن قادری – مرحوم کاک محمود قادری – مرحوم کاک مامند بیرکانی) محله های قدیمی پیرانشهر: پیاوه قسه خوشه کان : کاک عباسی گلک، عبدالله توتن، اعضای انجمن شهرسال ------------ : ( سید محمد مرادی - میر قاسم غیبی)
اعضای شورای اصناف سال 1347 قاضی محمد ملا احمد زاده میرزا علی بازیان حسن نوری
اولین شورای اجتماعی شهر پیرانشهر قبل از سقوط حکومت پهلوی سال 1357: اولین شورای اجتماعی شهر پیرانشهر قبل از سقوط حکومت پهلوی سال 1357 از 22 نفر تشکیل یافته بود که نمایند ه کلیه طبقات اجتماعی در آن عضویت داشتند : دو نفر روحانی: ملا کریم نمنجه - ملا حسینی هنگوه دو نفر کارگر : عبدالله ریواز - مام شریف سوغانلو دو نفر کارمند : کریم کریم زاده – رزگار کمالی زاده دو نفر برادران اهل تشیع ساکن پیرانشهر دو نفر دانش آموز: دو نفر بازاری : دو نفر خانم : دو نفر معلم :
اعضای اولین دور شورای اسلامی شهر پیرانشهر: عبدالله ریواز سید رحمن محمودی رحمن اسماعیلی حسن قریشی فاطمه رنجبر
این مقاله مرتب بروز می شود لذا ، اگر در مواردی اطلاعات اشتباهی قید شده آنرا به طریق ممکن تذکر دهید و مواردیاز قلم اقتاده ا را طلاع دهید. لازم است در نقل مطالب و عکسهای ، این وبلاگ منبع را قید نمائید :ذکر منبع علاوه بر آنکه رعایت اخلاق حرفهیی است، مسوولیت صحت مطالب را نیز بر دوش منبع آن میاندازد، ضمن اینکه ذکر منبع حتما باید در بازانتشار اخبار اختصاصی رسانههای دیگر نیز رعایت شود؛ زیرا حاصل تلاش، کار و بینش تهیه کننده آن مطلب است.
پژوهشی پیرامون وجه تسمیه شهر سردشت: به قلم : محمد فاضل شوکتی
انسان در پيرامون خود، با اسامي اشخاص، مکان ها، حيوانات، نباتات، اشيا و غيره سروکار دارد که علت نامگذاري (وجه تسميه) بسياري از اين اسم ها بر او پوشيده است. يکي از مسايلي که ذهن کنجکاو بشر را به خود مشغول کرده است، يافتن ارتباط حقيقي بين اسم و مسمي است. وجه تسميه در متون ادبي و به ويژه متون عرفاني، کاربرد فراواني دارد. از آنجا که شاعران و نويسندگان عارف مسلک با ديدگاه متفاوت از ديگران به پيرامون خود مي نگرند، خلاقيت و هنرآفريني آنان در استفاده از وجه تسميه اسامي هم بي نظير است. مسلم است که شناخت اشکال گوناگون وجه تسميه، کمک شاياني به درک حقایق تاریخی خواهد کرد؛ به همين منظور، اين مقاله و بطور اخص در مورد واژه سردشت پرداخته است.تاریخ نویسان و محققین چگونه با استفاده از ابزار وجه تسميه که برخي جنبه افسانه و خرافه نيز دارد، براي بيان کشف نهفته های گذشتگان سود جسته اند؟ ریشهشناسی (به انگلیسی: Etymology) یا علم اشتقاق: علم مطالعهٔ تاریخی واژهها میباشد. مسائلی مانند اینکه چه موقع وارد زبانی شدهاند، از چه منبعی وارد شدهاند و اینکه در طول زمان چه تغییری در ساختار (فرم) و معنای آنها ایجاد شدهاست، در این حیطه بررسی میگردد. واژهشناسی ریشهشناسی را در زبان فرانسوی «اتیمولوژی» میگویند. اتیمولوژی واژهای است یونانی که از راه زبان لاتین به زبان فرانسوی راه یافتهاست. در یونانی باستان اتیمولوژی به معنی «شناخت اتیمون (Etymon)» و اتیمون به معنی «معنی حقیقی واژه» بودهاست.در زبان تازی فقه الغه نامیده می شود[ابوالقاسمی م. ریشهشناسی (اتیمولوژی). تهران. ققنوس. چاپچهارم. ۱۳۸۹. ص ۱۱] احمد فردید از معادل «علم الاسماء» برای آن استفاده کردهاست. تاریخچه علمای قدیم در نوشتههای خود گاهی با ذکر «وجه تسمیه» و «وجه اشتقاق» به شرح واژهها میپرداختند. مقصود علمای قدیم از وجه تسمیه و وجه اشتقاق ریشهشناسی بوده است.[ ابوالقاسمی م. ریشهشناسی. تهران:ققنوس. ۱۳۸۹. ص۵۷] در لغتنامه دهخدا به نقل از تعریفات جرجانی آمده: «بیرون آوردن کلمه ای از کلمه دیگر بشرط آنکه در معنی و ترکیب با هم مناسب و در صیغه مغایر باشند.»[ لغتنامه دهخدا، اشتقاق] با این تعریف اشتقاق معادل «Derivation» میشود و یکی از انواع واژهسازی خواهد بود که خود یکی از سازوکارهای مورد مطالعه تئوری ریشهشناختی است. در سردشت فعلی در قسمت شمال غربی ، شهر قدیمی نیِزه رو ( Nezaroo ) قرار داشته است که به فاصله یک کیلومتری در کنار چشمه ای بنیان شده بود و در باب وجه تسمیه آن داستان را هم نقل می کنند . اینکه از چه زمانی نام سردشت بکار گرفته شده به درستی معلوم نیست و آیا قبل از نام نیزه رو ، سردشت بکار گرفته می شد یا بعد از متداول گشت نیاز به تحقیقات بسیار عمیقی دارد ، در کتاب فتوح سواد العراق هم نامی از سردشت برده نشده در حالیکه از شهرباری در نزدیکی آن ذکری به میان آمده است . آنچه یقین است اینکه واژه سردشت در متون تاریخی و جغرافیای بعد از اسلام تا دوره متأخر یعنی از دوره صفویان به بعد ثبت و ضبط نشده و حتی در کتاب نزهة القلوب حمدالله مستوفی هم نیامده است . در متون جغرافیایی قرن سوم و چهارم و پنجم بویژه مسالک و ممالک از سلَق زیاد سخن رفته که به احتمال بسیار قوی با منطقه سردشت است ، و اینکه سلَق چرا با سردشت منطبق است و بعد از زبان شناسی هم قابل مطالعه است زیرا محل تلاقی سه راه مهم تجاری و کاروانرو بوده است و که شهرزور و مراغه و دینور را به قول صاحبان مسالک و ممالک به هم متصل می نمود و راههای این سه مرکز عمده از طریق سلَق به هم متصل می شد که موقعیت منطقه سردشت دقیقاً در وسط آنها قرار گرفته است و در زبان عربی هم سلَق می تواند سه لک ( سه شاخه ) کردی باشد که همان معنی سه راه را القاء می کند . علاوه بر آن ابودُلف در سفرنامه اش (ص 54) پس از گزارشی از کردهای هذبانی ، می نویسد : « و دهات آنجا را تا حدود «سلَق» و «دینور» و توابع «شهروز» وسعت دادند » پس مینورسکی در تعلیقات خود در باب محل سلَق می گوید : « توسعه نفوذ هذبانی ها تا بالای سلق (Salaq) و شهرزور و دینور صحیح به نظر میرسد. سلق بخشی است که خصوصاً در حوادث قرن سوم هجری ( نهم میلادی ) از آن ذکر شده است . یکی از دو سلق که متعلق به « احمد به روح العودی » بوده با بخش « لاجان » امروز واقع در غرب ساوجبلاغ مطابقت دارد و رشته کوههای مرزی ( گردنه « زنوی شیخ » ) آنرا از « سلق غربی » متعلق به « بنی الحسن الحمدانی » جدا می سازد . این بخش با بخش کنونی « رواندوز » تطبیق می کند . ( سفرنامه ابودلف ، ص 115 ). می بینیم که مینورسکی آن را دو منطقه بسیار نزدیک به سردشت منطبق می داند . و نیز ابن خرداد در کتاب المسالک و الممالک ( ص 97 ) مینویسد : از روستاهای ناحیه آذربایجان است . و اما درباره اشتقاق سردشت و استعمال این کلمه تحقیق ممتعی را بایسته است .
1. (زرتشت) : بنا به اتفاق آراء زادگاه زرتشت پیامبر ایرانی غرب ایران است، و باستان شناسان قراین بسیاری از آئین زرتشتی در منطقه سردشت پیدا نموده اند، که مبین صحت این ادعا است . ضمن اینکه نامهای فراوانی از جمله روستا "هرمزآ باد" و.... لذا می توان سردشت را بدلیل اینکه زادگاه زرتشت است ،"زرتشت" که به مرور زمان به سردشت تغیر یافته است دانست. مردم کردستان، سردشت را زادگاه زرتشت پیامبر ایرانی دانسته ( پنداشته) و آن را گرامی می دارند. و از آنجا که این نام را در زبان کردی "زرتشت" "زرادشتر" می خوانند، عقیده دارند که سردشت از نام "زرتشت" گرفته شده که بعد از حمله ی اعراب به ایران به " سردشت" تغییر نام پیدا کرده است. لازم به ذکر است در روستای (لیلانه) از توابع ربط سردشت و در منطقه(گورک) آثار به جای مانده از آتشکده های بزرگ موجود است و و واژه ی (گورک) یا(گبرک) همان (گبر) به معنای زرتشتی و مجوسی در کتاب های لغت در فرهنگ های فارسی آمده است که می تواند دلیلی بر این مدعا باشد. زردتشت در نیمه ی اول قرن ششم قبل از میلاد پیام خود را ابلاغ کرد که بعدها در کردستان این پیام تحت عنوان آیین زرتشتی مشهور گردید . معروف این است که زرتشت در جنوب شرقی کردستان و در اطراف دریاچه ارومیه به دنیا آمده است که بعدها به خراسان رفته است . کتاب مقدس زردتشت «اوستا » نام دارد که به زبان « مدی » زبان باستانی کردی نوشته شده است . مردم کردستان سردشت را زادگاه زردتشت پیغمبر ایرانی می دانند. هنوز هم در بعضی از روستاهای دور و بر سردشت جای آتشکده های قدیمی به چشم می خورد. مانند روستای ولیو ، لیلانه ، گرور و هرمزآباد (هرمزد آباد کرد).
2. (زیر دشت" یا "زردشت) یکی از گمانه زنی های دیگردر مورد وجه تسمیه سردشت، این است که سردشت معرب واژه "زیر دشت" یا "زردشت" به معنی دشتی که مانند زر حاصل خیز است (زیر+ دشت) یا (زر+دشت) . با توجه به سرچشمه آب اشامیدنی بزرگ شهر و زمین های حاصلخیز این حدس نیز محتمل می نماید . 3. (سارد + د ه شت ) یا (سرد + دشت) : به معنای دشتی که سرد است ، دشت سرد که با توجه به زمستانهای سخت و هوای سرد دشت زاب که دارای هوای معتدل و منطقه گرمسیر آلان که نسبت به سردشت از هوای گرمتر برخوردار است ای وجه تسمیه نیز محتمل می نماید 4. (سه ر+ ده شت ) یا ( َسر+ دشت ) : به معنای بالای دشت یا دشت بالا دست بعضی دیگر معتقدند واژه ی سردشت از دو قسمت "سر" به معنی "اول" و "ابتدا" و "دشت" به معنی"زمین پهناور" ، "هموار"، " جلگه"، ... و سردشت به معنی "ابتدا" یا " آغاز" دشت است. به بیان دیگر به معنی دشتی است که تا رودخانه زاب ادامه دارد. 5. (سارو + ده شت) : سارو یا سارو بیر سرداری از بانه در جنگ چالدران هرگاه تاریخ ایران را ورق بزنیم می بینیم که کرد همواره در دفاع از ایران و حفظ مرزهایش چون دژی پولادین بلاگردان ایران بوده و در لشکر کشی ها و کشور گشائی های ایرانیان در کنار دیگر رزم آوران ایران جنگیده و جانبازی نموده است. نمونه اش جانبازی کردهای تبعیدی به خراسان در برابر روس ها و ازبکها می باشد.در جنگ سربازان ایرانی در گرجستان زمان صفویه و نیز در پیکار سپاهیان نادر در هندوستان و فتح هرات در زمان آقا محمد خان قاجار جنگجویان کرد حضور داشته اند. در سال 920 هجری قمری برابر با 1514 میلادی کردها در یازی به سپاهیان ایران در عهد فرمانروایی شاه اسماعیل صفوی علیه سپاهیان ترک عثمانی جان فشانی کرده و تلفات سنگینی بر آنها وارد ساخته اند. در کتاب شاه جنگ ایرانیان از دلاوری قهرمانی از بانه سخن می رود که نمونه جوانمردی و پایمردی به شمار رفته است. وی سارو بیره نام داشته و از خاک بانه برخاسته است.در کتاب شاه جنگ ایرانیان به عنوان "شیر مردی از کردستان" معرفی شده و جزء افسران و فرماندهان برجسته ایران در آن جنگ به شمار رفته است. به سبب اینکه در تیراندازی شمخال( نوعی سلاح آتشین) بسیار ماهر بوده او را قورچی نامیده اند، وی از کودکی به تیراندازی و شکار پرداخته و از گوشت شکار، دوستان و بینوایان را بهره مند ساخته است.در بالا رفتن از سخره ها و راهپیمائیها همواره از دیگران پیشی می گرفت.در زمان او جنگل بانه بسیار انبوه بود در میان آن جنگل جز بز و گوسفند کوهی ، پلنگ هم یافت می شد. او از پوست پلنگ لباس تهیه می کرد.آنهایی که از شهرهای اطراف بانه به بانه می آمدند او را شناخته و لقب "پلنگینه پوش" را به او داده اند. گوشت های شکار سارو چندان فراوان بود که برای جلوگیری از فاسد شدن آنها، دکان قصابی باز کرد تا گوشتها را در آن بفروشد. سارو قیافه برازنده ای داشته و گاهی او را سهراب پسر رستم می نامیده اند.او با شیوه جوانمردیش مورد اعتماد بوده و در حل و فصل اختلاف میان مردم نقش سازنده ای را بازی می کرده است. شاه اسماعیل در آغاز سلطنت سفری به کردستان کرده و از بانه عبور نموده است.در آنجا وصف سارو را شنیده و او را به حضور طلبیده و گفته است: آیا موافق هستی در قشون من کار کنی؟ سارو گفته :من با همکارانم از راه شکار زندگی می کنیم و نیازی به خدمت تو نداریم.شاه اسماعیل پس از گفتگویی طولانی با سارو او را راضی کرده تا به همراه دوستانش در ارتش ایران وارد شود.شاه اسماعیل در چند جنگ سارو بیره و همکارانش را به کار گرفته و دریافته که مردانی دلیر هستند.در میان سربازان تحت فرمان سارو سربازانی از عشایر کاکاوند،سگوند و اسباوند هم دیده شده اند.سارو گرزی در دست داشته که وزنه ای از سرب به قدر یک من و نیم بر آن نصب کرده و با سپر، خود را از قسمتی از حملات دشمن حفظ کرده است.چماقهای وحشت آور سربازان زیر فرمان سارو که از درختان مغز دار مثل بلوط و چوب گردو می ساختند در سنگینی کمتر از گرز او نبود. سارو و سربازانش فنون جنگی را به اندازه سربازان "اویچ اوقلان" عثمانی نمی دانستند ولی تهور فوق العاده و استقامت جسمی آنها جبران آن قسمت را می کرد.سارو هر قدر جلو می رفت از شمار سربازان کاسته می شد.تیراندازان عثمانی که کمان فنری داشتند دائم به طرف سربازان ایرانی تیراندازی می کردند.یک تیر کوتا از فنری جستن کرد و بر صورت سارو نشست و گونه او را سوراخ کرد. سارو مثل اینکه خاری را از صورت دور نماید دست برد و آن تیر را از صورت کند و به دور انداخت و بعد نعره ای برآورد و گرز خوفناک خود را بر فرق یک سرباز" اویچ اوقلان" زد و سرباز عثمانی بدون ناله بر زمین افتاد و برنخاست. شاه اسماعیل در حالی که قلب ارتش خود را می نگریست جنگاوران را مورد تحسین قرار می داد.تیر دیگری بر صورت سارو نشست اما از جانبازیش است. یک گلوله توپ از نوع گلوله های مضاعف از راه رسید و به دست سارو اصابت کرد و دست راست او را قطع کرد .در حالیکه خون از دستش فواره می زد به سوی توپچی ها حمله می برد و آنها را فراری می داد. آنهایی که فرار اختیار کرده بودند از دور به جانب آن مرد دلیر تیراندازی می کردند و آنقدر خون از بدن قهرمان کرد رفت که از پا در آمد. سلطان سلیم پادشاه عثمانی نیز مردی سلحشور بود و می توانست به ارزش مردان جنگی پی ببرد و بعد از اینکه سارو افتاد ، دریافت که ممکن است سرش را از تنش جدا نمایند. دلیری آن مرد طوری در پادشاه عثمانی موثر گردید که یک سوار را فرستاد و به فرمانده توپخانه امر کرد که از بریدن سر سارو خودداری نماید( 2 رجب 920 هجری قمری)سه تن از سرداران برجسته قلب جبهه ایران که اصلان و امیر عبدالباقی و سارو بودند کشته شدند و حسن بیگ الله زنده ماند. شاه اسماعیل متوجه شد که برای نجات آن قسمت از سرداران که زنده مانده اند چاره ای جز عقب نشینی نیست. متاسفانه سلسله صفویه، افشاریه، قاجاریه و در پایان پهلوی جواب فداکاری های مردم کردستان را همواره با کشتار و تبعید و زندان و خانه خرابی داده اند. برگرفته از کتاب تاریخ و جغرافیای بانه نوشته محمد رئوف توکلی
6. سه رو + ده شت) : سرو (درخت سرو + دشت ) 7. البته پس از شهر باستانی موساسیر در منطقه ربط گزینه و گمانه زنی های متعدد دیگری مطر ح می شود که نیاز به تحقیقات بیشتری در این زمینه می رود . و زمان و مطالعه بشتری را می طلبد، که امیدوارم پژوهشگران در این زمینه کوتاهی ننمایند.
نوشته شده توسط محمد فاضل شوکتی ،17/04/1392 منایع :
فتوح سواد العراق (نخستین تاریخ فتوحات اسلام در کردستان ) جغرافیای غرب ایران ژاگ دومرگان فرهنگ هه نبانه بورینه ماموستا هه ژار مکریانی کتاب تاریخ و جغرافیای بانه نوشته محمد رئوف توکلی ابوالقاسمی م. ریشهشناسی (اتیمولوژی). تهران. ققنوس. چاپچهارم. ۱۳۸۹. ص ۱۱ ابوالقاسمی م. ریشهشناسی. تهران:ققنوس. ۱۳۸۹. ص۵۷ لغتنامه دهخدا، اشتقاق ابوالقاسمی م. ریشهشناسی (اتیمولوژی). تهران. ققنوس. چاپچهارم. ۱۳۸۹. ص11 ابراهیم اسکندری نیا، ساختار سازمان ایلات و شیوة معیشت عشایر آذربایجان غربی ، ارومیه 1366ش وجه تسمیة شهرهای ایران ، ج 1، تهران 1375ش ؛ عباس جعفری سرزمین زردشت ( رضائیه ): اوضاع طبیعی ، سیاسی ، اقتصادی ، فرهنگی ، اجتماعی ، تاریخی ، تهران 1348ش ایگور میخائیلوویچ دیاکونوف ، تاریخ ماد، ترجمة کریم کشاورز، تهران 1357ش حسینعلی رزم آرا، فرهنگ جغرافیائی ایران ( آبادیها )، ج 4: سعید عبدی ، «میژووی پیرانشار ] تاریخ پیرانشهر سروه ، سال 11، ش 113ـ114 (آذر و دی 1374) بهمن کریمی ، راههای باستانی و پایتختهای قدیمی غرب ایران ، یاقوت حموی ، معجم البلدان ، چاپ فردیناند ووستنفلد، لایپزیگ 1866ـ1873، چاپ افست تهران 1965. کرد، تاریخ، زبان و فرهنگ، ولادیمیر مینورسکی، ترجمه: محمدرئوف یوسفی نژاد، تهران، نشر سهیل، 1378ش. [ سه شنبه 23 ارديبهشت 1393برچسب:محمدفاضل شوکتی,زمزیران,سردشت,وجه تسمه سردشت, شهر آفتاب, زاب دشت, زاب رود, نیزه رو, بلاگرهای سردشتی,بلاگرهای پیرانشهری,فعالین فرهنگی سردشت,فعالین فرهنگی پیرانشهر,ابوبکر شوکتی, احمد شوکتی, خلیفه احمد شوکتی, وجه تسمیه سردشت, زرتشت, منطقه گرمسیر آلان, سارو بیره, پلنگینه پوش, شاه اسماعیل صفوی, سلطان سلیم عثمانی, سلق,مینورسکی,هرمز آباد,زرادشتر,گورک,گبر,چالدران,شهر آفتاب, موساسیر,, ] [ 15:24 ] [ محمد فاضل شوکتی ]
[ 1 فروردين 1398برچسب:اولین شهردار سردشت, خدمات برجسته حسین خرازی,معمار نوین سردشت, بیمارستان سردشت, سینمای سردشت, شهر سردشت,حسین خرازی-شهر سردشت,تاریخ سردشت,تاریخچه شهرداری سردشت,محمدفاضل شوکتی-سردشتنامه,شهرداران سردشت,, ] [ 1:0 ] [ محمد فاضل شوکتی ]
|
|
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |